دل نوشتهای من برای دخترم 1
سلام دخملم
فرشته کوچولوی من تو دقیقا بیست و نه هفته ست که مهمون دلم شدی .
اومدنت انقدر ناگهانی بود که من تا مدتها باورم نمیشد که تو وجودم یه موجود کوچولویی داره رشد میکنه.
اما از خدای مهربونم سپاسگذارم که یه هدیه اسمونی دیگه بهمون داد که زندگیمون شیرینتر بشه.
چند وقتی بود که حالم بد میشد مخصوصا نصفه های شب که بیدار میشدم تا داداشی رو بخوابونم .فکر میکردم سرما خوردگی دارم .تا اینکه به همراه بابایی رفتم دکتر .خانم دکتر برام سونو نوشت .وقتی رو تخت خوابیدم خانم دکتر مهربون بهم گفت یه نی نی ناز و قشنگ تو راه داری که الان اندازه دونه کنجده.من داشتم شاخ در میوردم اخه اصلا قرار نبود که دوباره نی نی دار بشم .دکتر وقتی دید دارم تعجب میکنم صدای تپش های قلبتو برام گذاشت تا گوش بدم اما من هنوزم باورم نمیشد.نمیدونستم چیکار کنم بابایی کلی دلداریم داد.کم کم همه خبر دار شدن که ما یه نی نی دیگه تو راه داریم.
چهارده هفته بودم که برا سونو رفتم دکتر اقای دکتر بعد از سونو کردن گفت که نی نی تون دختره .من و بابایی هم خیلی خوشحال شدیم.
اولین تکون خوردنات:
قبل از بیست و هشتم اسفند ماه یه تکونای خفیفی احساس میکردم اما کامل مطمین نبودم که تو باشی .اما دقیقا بیستو هشتم اسفند ماه ،تو مطب دکتر بودم که یهو با پاهات کوبیدی به پهلوم .همون لحظه ساعت و نگاه کردم .شش و پنج دقیقه عصر.
گل قشنگم با اینکه ناخونده مهمون دلم شدی اما اینو بدون که خیلی دوستت دارم درست به اندازه داداشت .هر دو تون برام عزیزین
گلم برا خاله مریم هم دعا کن که زودتر خوب بشه .