هشت ماهگی
سلام گلکم.گل همیشه بهارم ،امروز هشت ماهه شدی
شیطونیاتم بیشتر شده کم کم داری کلمه های معنا دار میگی مثل مامان ،بابا ، ددرو قا قا.
دیگه راحت چهار دست و پا میری و پدر بلند گو های دی وی دی رو در اوردی ،ولت میکنم سریع میری سراغ اینه شمعدون من .مجبور شدم بزارمش پشت مبل تا نتونی بری تکونش بدی .آروم آروم داری یاد میگری که بلند شی وایسی .میچسبی از من و چیزای دیگه بلند میشی ولی فعلا تعادل نداری .
فدای تو بشم سپهرم.نمیدونی دلم چقدر گرفته .دلم گریه میخواد. بازم مریض شدی ایندفعه مریضیت خیلی بی حالت کرده.سه روزه که همش تو هول ولاییم.چون حالت اصلا تعریفی نداره پری شب منو بابایی تا صبح بالای سرت نشسته بودیم تا خدای نکرده حالت بد نشه .
خدا رو شکر امروز حالت بهتره و لا لا کردی.دیروز دکتر بردیمت.وزنت 800/9 و قدت 72 و دور سرتم 43 بود.
الهی من فدای تو اخه چرا اینقدر تند تند سرما میخوری؟
چند روز که داری دنبال خونه میگردیم .میخوایم خونه رو عوض کنیم و کمی بزرگترشو اجاره کنیم .آخه اسباب تو بیشتر از اسباب من و باباییه.اینجا برامون کوچیکه.
این خونه برا ما خوش یمن بود .چون اینجا خدای مهربون یه فرشته کوچولو بهمون داد.تونستیم ماشین بخریم. وخیلی چیزای دیگه.دعا کن مامانی .دعا کن بتونیم یه خونه مناسب پیدا کنیم.
سوگل و سپهر در کنار هم