بارون
پسر عزيزم سلام
امروزم مثل چند روز قبل داره بارون ميباره .امروز تو از پشت پنجره خونه آقا جون اينا کلی بارونو تماشا کردی .معلومه که از بارون خيلی خوشت مياد فدات بشم که به همه چی دقيق نگاه ميکنی .
تو کتابت يه شعر درباره بارون هست که برات تو وبلاگت ميزارم.فکر کنم تو هم بزرگ شدی مثل نی نی تو شعر بشی،قربونت برم
وقتی هوا ابريه
می خواد بارون بباره
نی نی کوچولو دوباره
چترشو بر می داره
بدو ميره تو کوچه
يا تو حياط خونه
چشم می دوزه به ابرا
منتظر بارونه
دلش می خواد که بارون
بريزه روی تنش
خوشش مياد از اينکه
خيس بشه پيراهنش
دوست داره چتر و فقط
هی باز کنه ببنده
وقتی که چتر باز می شه
خوشش مياد می خنده
چترشو زير بارون
نميگيره رو سرش
خودش خوشحاله اما
حرص می خوره مادرش
پسر خوشگلم وقتی من ميرفتم مدرسه واسه درس حرفه و فن، يه جريقه کوچولو بافته بودم اونو عزيز جون نگه داشته بود .امروز از تو ساک درش اورد داد بهم، منم تنت کردم و ازت عکس گرفتم.
سپهر رفته بغل باباش .