سپهرسپهر، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 27 روز سن داره

برای سپهر و سوگند...................گلهای همیشه بهار زندگی ام

روزهای برفی

1390/11/13 12:19
395 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پسر خوشگلم

 الان که دارم برات مینویسم داره برف میباره .

بارش قشنگ برف از پری روز شروع شده و تا این لحظه هم ادامه داره البتهگاهی قطع میشه ولی دوباره میباره.  شما هم کنار بخاری لالا کردی و داری خوابهای خوب میبینی .بابایی هم رفته شرکت .

خاله شهره و خاله زهره هم صبح رفتن تهران واسه خرید.

عزیز جونم که دیروز برگشته و برات دوتا بولیز خوشکل خریده.

دیروز چون برف میبارید کلا خونه بودیم و نشد که بریم بیرون واسه همین هم دیروز حوصلت سر رفته بود و همش نق میزدی.تا وقتیکه بابایی از کارگاه برگشت خونه و تو کمی از نق زدنات کم شد .بعد از شام هم یه چرت کوچولو زدی و دوباره بیدار شدی و دلت بازی میخواست.تا ساعت دوازده شب کار من شده بود بازی با پسر ک ناز و خوشگلم .ولی خدا رو شکردیگه خسته شدی و بلاخره خوابیدی .

راستی امتحانات بابایی هم تموم شد و خیال منم راحت شد

پسرگلم دوشنبه خونه عمه مریمینا مهمون بودیم عمه جون شام مرغ درست کرده بود و شماهم از اب مرغ با برنجش خوردی .یکمی هم آوردیم خونه تا صبح بدم بخوری که اونم صبح با ولع هر چه تمام نوش جان کردی.دست عمه جون درد نکنه .

تازگیا بشین و پاشو رو یاد گرفتی وقتی دستت رو میگیرم خودت میشینی و بعد بلند میشی وبا صدای بلند میخندی  این کارو اینقدر انجام میدی تا بلاخره خسته میشی و دراز کش میشی.

یادگرفتی دستموکه میارم طرفت و بهت میگم بیا بغلم سریع دستات رو میاری جلو و دستمو میگیری و با یه حرکت سریع از جا بلند میشی

.هنوزم نمیتونی چهار دست و پا بری ولی همه تلاشتو میکنی.فکر میکنم تا دو هفته دیگه بتونی خودت چهار دست و پا اینطرف و اون طرف بری.

خدارو شکر فرنی رو هم خوب میخوری ولی هیچ چیز رو به اندازه سوپ دوست نداری.

سپهرم

عسلم

همه زندگیم

خیلی خیلی زیاد دوستت دارم همیشه بهترینارو برات آرزومندم و به خدا میسپرمت.

 

گوش تا گوشه ی صحرا تو بخواب و نهراس

شیرها خاطرشان هست که آهوی منی

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)