روزهای تلخ
گل من سلام
قربونت برم عزیزم که بهترینی برام
پسرم قراره تو وبلاگت خاطراتو بنویسم چه خوب و چه بد.
دو دل بودم که این پستو برات بزارم یا نه ولی با خودم فکر کردم بعدا که بزرگتر شدی و تونستی وبلاگت رو بخونی بدونی که آدما روزاهای سختی هم دارن و همه چی وفق مراد آدما پیش نمیره .پس ادم باید صبور باشه و توکلش به خدا که همه چی دست اونه .
دو سه ماهه که یکمی زندگی برا ما سخت شده بنا به دلایلی که نمیشه اینجا نوشت .منم چندان حال و حوصله درست و حسابی ندارم همش گیج میزنم میدونم بابایی هم حالش بهتر از من نیست ولی به روش نمیاره. خدارو شکر تو هنوز کوچولویی و نمیفهمی دور و برت چی میگذره .اوضاع زندگیمون یه خورده درهمو برهمه.
خدا کنه این دو ماه هم زود بگذره
کوچولوی دوست داشتنی من تو نگران هیچی نباش همه چی درست میشه به قول مادر جون روزهای بد خیلی زود میگذرن و جاشونو به روزهای قشنگ میدن سختی زندگی ما هم زود میگذره و جاشو به روزهای خوب میده .
پسرکم بدون که هر اتفاقی هم بیفته ما تو رو دوست داریم و همیشه مواظبت هستیم و تا اونجا که ممکنه نمیزاریم چیزی آزارت بده یا در حسرت چیزی باشی . همیشه بهترینارو برات آرزو مندم .,