چهار شنبه سوری
سلام گل مامان
قربونت برم که دیشب سرما خوردی وامروز حتما میبرمت دکتر
امروز دوشنبه ست .شما لالا کردی ،بابایی هم شرکته،منم پشت میز کامپیوترم.میخوام برات از این روزا بنویسم.
اول اینکه دیشب با بابایی حرفم شد.یه دعوای کوچولو .
تو هم با تعجب داشتی مارو نگا میکردی.بغض کرده بودی و میخواستی گریه کنی.مامانی ببخش مارو .اخه گاهی اوقات ما بزرگترا یه چیزیمون میشه و میپریم بهم.البته اینم بگما تقصیر بابایی بود.چون سر هر مسله ای داد و بیداد راه میندازه.منم باهاش قهر کردم .دلم بد جوری گرفته بود.از کارا و حرفای بابایی.میخواستم صبح زنگ زنم به مادر جون چوغولیشو بکنم ولی شب خودش از دلم در اورد و منت کشی کردو آشتی کردیم.
پسرم نبینم تو بزرگ شدی و زن گرفتی عروس منو اذیت کنیا.اونوقت من میدونم و تو.
بگذریم
فردا چهار شنبه سوریه.از وقتی که من وبابایی ازدواج کردیم قرارمون این شده که چون جمعیت بابایی اینا کمه هر سال، اول میریم خونه پدر جون و بعد از مراسم چهار شنبه سوری میریم خونه مادر من.
حالا مراسم چهار شنبه سور رو برات بگم که این مراسم یه رسم قدیمی بین ایرانیاست که اخرین سه شنبه سال رو جشن میگیرن وهر چی غصه و ناراحتی از امسال براشون هست و کنار میزارن و به استقبال سال جدید میرن.آتیش روشن میکنن و از روش میپرن ومیگن زردی تو از من سرخی من از تو.
بعدم آجیل و شیرینی میخورن و به خوشی و خرمی تموم میشه.
پارسال این موقع فسقلی مامان تو دلم بودی.من حتی نمیدونستم دختری یا پسر ولی عاشقانه دوستت داشتم .حالا امسال تو پیشم هستی ومن بازم عاشقانه دوستت دارم.امسال هم یکی از خاطره انگیز ترین چهار شنبه سوریهای من و بابایی هست وقتی در کنار تو این جشنو بر پا میکنیم.
امروز به احتمال زیاد عیدی مامانا و عمه جون و خاله زهره جونو بدیم.
راستی به احتمال خیلی زیادتر امسال میریم مسافرت اونم سمت جنوب که گرمتره نسبت به بقیه جاها.
بازم راستی فرشارو جمعه بردیم خونه عزیز جون شستیم ولی شنبه چون برف بارید فرشا تا به امروز خشک نشدن هوا هم خیلی سرده.امشب میریم میاریمشون شاید خشک شده باشن.باید خیلی مراقب باشم تا کثیف نشن.
زود زود میام و دوباره وبلاگت رو بروز میکنم خیلی دوستت دارم پسر خوشمزه من.