سپهرسپهر، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 2 روز سن داره

برای سپهر و سوگند...................گلهای همیشه بهار زندگی ام

کیک خوردن مامانی و تکون خوردانای قند عسل

1390/2/6 15:46
226 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پسر قشنگم .میدونم که حالت خوبه، آخه حسابی داری شیطونی میکنی.niniweblog.com

امروز رفتیم تو هفته بیست و سه ،تا چشم رو هم بزاریم تو به دنیا اومدی و بغل منی .

سپهر جان دیروزبا اینکه  شدیدا بارون میومد ولی هوا خیلی خوب بود.همه جا خیس بود و بوی شکوفه های درختا تو هوا پیچیده بود . منم رفته بودم خونه مامان جون اینا ،عمه مریمینا  یه کیک خوشمزه و بزرگ شکل هاپو گرفته بودن تا شب واسه برسام جشن تولد بگیرن آخه برسام الان بیست روزشه.یه شمع خوشگلم خریده بودن که شکل گل بود ،وقتی روشن کردیم گلبرگاش از هم باز شدن و شکل جالبی پیدا کردن . بعد کیک و بریدن خوردیم .سهم کیکمو که خوردم با خودم گفتم الانه که تو شروع به تکون خوردن کنی ولی هیچ خبری نشد . تا اینکه برگشتیم خونه و من دل درد گرفتم ،نگران شدم که نکنه طوریت شده باشه  آخه اصلا تکون نمیخوردی . بابایی کمی دلمو ماساژ داد ،دل دردم بهتر شد ولی همچنان نگران بودم که تو چرا تکون نمیخوری ،که دیدم بله یواش یواش شروع کردی به تکون خوردن و هر لحظه تکونات داشت بیشتر میشد جوری که قلقلکم میومد و همش میخندیدم بابایی هم  به خنده من میخندید  تازه فهمیدم که کیکی که خورده بودم کار خودشو کرده و باعث شده تا به قول بابایی بندری برقصی .  انقدر وول خوردی که نزاشتی من بخوابم به بابایی گفتم دستتو بزار رو شکمم تا ببینی سپهر داره چه وولی میخوره .

تو هم که تا بابا دست گذاشت رو شکمم تکوناتو بیشتر کردی و بابایی تونست تو رو حس کنه نمیدونی چه ذوقی کرده بود بابایی.

 دست پسرم درد نکنه که واسه بابایی ابراز وجود کرد .

 niniweblog.com

پسرم امروز بابایی میره جاسب چون کلاس داره .دوباره من و تو باید بریم خونه عزیز جون و تا اومدن بابا اونجا بمونیم .شایدم این هفته رفتیمو واست تخت و کمد خریدیم . قربون پسر خوشگلم برم که داره کم کم بزرگ میشه تا زودی بیاد پیشمون .خیلی زیاد دوستت دارم  

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)