سپهرسپهر، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 3 روز سن داره

برای سپهر و سوگند...................گلهای همیشه بهار زندگی ام

بدون عنوان

1390/2/18 15:47
173 بازدید
اشتراک گذاری

سلام فرشته ی کوچولوی من.niniweblog.com

عزيزم کم کم داريم ميريم تو هفته بيست و پنج.

هر روز که ميگذره بزرگتر ميشی و کاملتر . تکون خوردناتم بيشتر میشه .

سپهرم چند روز پيش کوروش کوچولو که الان هشت ماهشه، مريض شده  بود و  تو بيمارستان بستری بود تازه ديروز مرخص شده و اومده خونه .طفلی خيلی لاغر شده .ديروز رفتيم خونشون واسه عيادت .حالش بهتر بود ،بزودی بهتر ترم ميشه.

 خدا جون کاری کن که هيچ کودی مريض نشه و کارش به بيمارستان نکشه . الهی امين .

پسرم تو خيلی دوست و هم بازی داری ،کوروش ،بهاره ،سو گل،  سام،برسام،پس خيالت راحت، تنها نميمونی.

فرشته کوچولوی من ،سه شنبه دعوت بوديم خونه عمو علی واسه شام .منم وقت دکتر داشتم ،قرار شد بابايی  از سر کارکه در اومد ،بياد دنبالم تا با هم بريم دکتر .

تو مطب دکتر، بابايی کلی سوال از خانم دکتر پرسيد وخانم دکتر با مهربونی جواب بابايی رو داد . و گفت که رشد تو خيلی خوبه و سالمی. يه سری ازمايشم  برام نوشت ،تا انجام بدم.صدای قلب قشنگتم شنيديم . و خوشحال از سلامتی تو رفتيم مهمونی. مامان بزرگ و عمه  بابايی هم که تهران زندگی ميکنن ، اومده بودن زنجان ،عمو اينام دعوتشون کرده بودن خونشون/ ما که رسيديم اونجا ،اونا اومده بودن.

چهار شنبه هم قرارشد بيان  خونه ما واسه شام .  آخه مامان بزرگه بابايی با عمه ی بابايی تا حالا خونه ما نيومده بودن. من و بابايی تصميم گرفتيم که خانواده بابايی رو با هم دعوت کنيم شام بيان خونه ما .غذا رم از بيرون گرفتيم آخه من نميتونم خيلی سر پا بمونم وکار کنم . واسه همين بابايی از بيرون شام گرفت . امروزم قراره عزيز اينا بيان خونه ما.

عزيزم خيلی زياد دوستت دارم . خيلی وابستت شدم. منتظرم که زود بيای پيشم. هزار هزار تا بوس



پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)