سپهرسپهر، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 17 روز سن داره

برای سپهر و سوگند...................گلهای همیشه بهار زندگی ام

مسابقه نینی و محرم

سلام کبوترم سپهر جونم امروز شنبه ست الان تو لا لا کردی منم وقت کردم تا بیام برات بنویسم . گل قشنگم همونطور که میدونی ماه محرم اومده و همه عزادار امام حسینن (ع). دیروز روز حضرت علی اصغر بود .من و بابایی پارسال نذر کرده بودیم که اگه خدا یه نی نی بهمون بده ،امسال ببریمش مراسم شیر خوارگان .(بیاد بانو رباب ). رفتم برات لباس و چفیه گرفتم و با عمه مریم و برسامی رفتیم مسجد برا مراسم تا نذرمون و ادا کنیم .اونجا خیلی شلوغ بود ما هم نتونستیم خیلی بمونیم و زود برگشتیم . گلم قشنگم این اولین محرمی هست که تو پیشمونی .الهی به حق شیر خواره امام حسین همیشه سالم و سلامت باشی و همواره حسینی زندگی کنی. خیلی دوستت دارم و برات بهترینارو آرزو میکنم.   ...
12 فروردين 1391

واکسن سپهرو مهمونی خونه مادر جون

سلام پسرم صبح قشنگ پاییزیت بخیر.پنجشنبه وقت واکسن پایان چهار ماهگی تو بود .قرار بود با بابایی بریم واکسنتو بزنیم اما بابایی نتونست بیاد برای همین من و زهره خاله تو رو بردیم برا واکسن زدن.صبح خاله اومد دنبالمون و باهم رفتیم درمانگاه.تو بغلم خوابیده بودی .خانم واکسیناتور بهم گفت بیدارش کن .من هر کاری کردم بیدار نشدی .قطره فلج اطفال رو خوردی و بیدار شدی بعد نوبت واکسن بود .واکسن و که زدن دادت رفت هوا خیلی گریه کردی منم فوری بغلت کردم و آروم شدی .دوباره خوبت برد.از اونجا رفتیم خونه عزیز جون اینا.وقتی درد پات شروع میشد حسابی گریه میکردی .زود بغلم میگرفتمت ودور خونه میگردوندمت خسته که میشدم زهره خاله با عزیز این کارو میکردن تا آروم میشدی .قطره است...
12 فروردين 1391

نگرانی من

  سپهر جان سلام.مامان و بابا خیلی نگرانتن.آخه چرا شیر نمیخوری؟فدات بشم پسرم زبون نداری که بگی چرا دلت نمیخواد شیر بخوری .دیروز از دکتر برات وقت گرفتم.امروزباید یک ربع به هشت تو مطب باشیم. گلم اگه چیزی نخوری ضعیف و لاغر میشی.اونوقت من چی کار کنم.؟از دیروز تا حالا همش چهارتا 150 سی سی خوردی.قربونت برم من خیلی نگرانتم.تو رو خدا شیر بخور.اینقدر دل منو خون نکن.ببین همه رو نگران کردی؟خیلی دوستت دارم ...
12 فروردين 1391

روزهای سرد

سلام عزیز    دلم امروز هفدهم بهمن ماهه .هوا خیلی سرده مخصوصا زنجان که از همه جای ایران سردتره. بابایی رفته شرکت و من وشما خونه موندیم . عزیز دلم درست یه هفته دیگه شش ماهت تموم میشه و وارد هفتمین ماه زندگیت میشی فدای تو بشم که اینقدر زود زود داری بزرگ میشی و شیطونیاتم بیشتر میشه. وای ی ی ی ی دوباره واکسن.اونم واکسن ششماهگی .خیلی سخته خدا به دادم برسه بازم تب،بازم درد پاهای خوشگل و کوچیکت،بازم بیقراری. اما گلم اگه واکسن نزنی خیلی بد تر می شه .دلم خوشه که این واکسنو زدی دیگه میره تا یک سالگیت. قربونت برم دیشب با بابایی رفتی حموم.حموم کردنو خیلی دوست داری برا همینم بابایی لطف کردن و بیست دقیقه تو حموم باهات بازی کرد تا...
12 فروردين 1391

مهمونی 2

چند روزه که هوای زنجان خیلی سرد شده کوچــــــــــــــــــــــــــــــــــــولوی دوست داشتنی من چند روزه که  سرما خورده اصلا حالش خوب نیست همش بیقراری میکنه .امروز باید دکتر ببرمش . پریروز برسام کوچولو اومده بودخونمون مهمونی. وای که چقدر این پسر کوچولو خوردنیه ،خدا حفظش کنه . بعد از شام پارسا کوچولو با مامانش و باباش اومدن خونمون مهمونی ،سه تا نی نی چه کارایی که نمیکردن.راست میگن خونه ای که توش بچه هست غیبت نمیشه .اون روز همش به خنده و شادی گذشت. برسام وپارسا تقریبا با هم ،هم سن هستن اما سپهرچهار ماه  از اونا کوچیکتره،سپهر با اینکه دو ونیم ماههست خیلی ذوق میکنه وقتی خونمون مهمون میاد.   ...
12 فروردين 1391

پسر شیطون من

سلام جو جوی مامان امروز بازم یبوست داشتی و خیلی اذیت شدی ولی خدارو شکر الان حالت خوبه و لالا کردی منم فرصت و غنیمت دونستم واومدم   برات یادداشت بنویسم. دیشب نمیخوابیدی همش بهونه میگرفتی ،تا گهواره وایمییستاد صدای توهم در میومد ازبس گهوارتو تکون دادم دستم درد گرفت اما بلاخره خسته شدی و خوابت برد.منم تونستم بخوابم. تازگیا خیلی شیطون شدی همش میخوای بازی کنی ،دوست داری تو بغل بگردونیمت ،با تعجب این ور و اون ور و نگا میکنی ،اونوقته که خیلی خوردنی میشی.به روشنایی خونه عزیز جونینا خیلی علاقه داری،وقتی چشمت بهش میافته از ته دل میخندی . گل قشنگم چند روز که داره بارون میباره آخه فصل پاییز از راه رسیده .این اولین پاییز بعد از تولد توس...
12 فروردين 1391